دو هواییم؛ دمی صاف و دمی بارانی
ما همانیم، همانی که خودت می دانی
پیش بینی شدنِ حال من و تو سخت است
دو هواییم... ولی بیشترش توفانی
آخرین مقصد تو شانه ی من بود؛ نبود؟
گریه کن هرچه دلت خواست، ولی پنهانی
شاید این بار به شوق تو بتابد خورشید
رو به این پنجره ی در شُرُف ویرانی
باز باید بکشی عکس پریشانِ مرا
گوشه ی قابِ همان روسریِ لبنانی
آب با خود همه ی دهکده را خواهد برد
اگر این رود، زمانی بشود طغیانی
حسنا محمدزاده